در طلب علم - ۴
اما آنكه بدل تعلق دارد دو جنس است: یكی باحوال دل تعلق دارد، یكی باعتقادات؛ اما آنچه باحوال دل تعلق دارد، مثال آن این بود كه واجب بود كه بداند كه كبر و حسد حرام است، و گمان بد بردن و امثال این. و این فرض عین است بر همه خلق، كه هیچ كس از چنین معانی خالی نباشد، پس علم آن و علاج آن واجب بود، كه این نوع بیماری عام است، و علاج آن بی علم راست نیاید. و اما علم بیع و سلم [پیش خرید] و رهن و اجارت و این اجناس كه در فقه گویند فرض كفایتست: فرض عین بر كسی شود كه آن بمعاملت بخواهد كرد، و بیشتر خلق از آن خالی تواند بود، اما ازین احوال دل خالی نتواند بود؛
اما جنس دیگر كه باعتقاد تعلق دارد، آن بود كه اگر در اعتقاد وی را شكی پدید آید، بر وی واجب بود كه آن شک از دل ببرد: هرگاه كه آن شک در اعتقادی باشد كه واجب بود در اصل خویش، یا در اعتقادی كه شک در آن روا نبود.
پس از این جمله معلوم شد كه علم بر همه مسلمانان فریضه است، كه هیچ مسلمان از جستن علم مستغنی نیست، ولكن آن علم یک جنس نیست، و در حق هر كسی برابر نیست، بلكه باحوال و اوقات بگردد. اما هیچ كس از نوعی حاجت بدین معنی خالی نباشد. پس، ازین گفت رسول – علیه السلام – كه: «هیچ مسلمان نیست كه نه طلب علم بر وی فریضه است»، یعنی طلب علمی كه بعمل بان حاجتمند بود.