اندر علاج غیبت - ۲
سبب دوم آن بود كه موافقت دیگران طلب كند تا رضاء ایشان حاصل كند؛ و علاج این آنست كه بداند كه سخط حق تعالی حاصل كردن برضاء مردمان حماقت و جهل بود، بل باید كه رضاء حق تعالی بجوید بدانكه با ایشان خشم گیرد و بریشان انكار كند.
سبب سیم آنكه ویرا بجنایتی گرفته باشند وی با دیگران اشارت كند تا خویشتن را خلاص دهد، باید كه بلاء خشم خدای تعالی كه اندر وقت بیقین حاصل آید عظیم تر از آنست كه از وی حذر میكند: كه خلاص خود بگمان است و خشم خدای تعالی بیقین در وقت حاصل آید، باید كه آن از خویشتن دفع كند و بدیگری حوالت نكند؛ و باشد كه گوید اگر من حرام می خورم یا مال سلطان فرا ستانم فلان نیز میكند و این حماقت بود كه بمعصیت بكسی اقتدا نشاید كرد، و ویرا اندر گفتن این چه عذر بود؟ و اگر كسی را همی بینی كه اندر آتش همی سوزد تو از پس وی فرا نشوی و موافقت نكنی، اندر معصیت موافقت همچنین باشد، پس بسبب آنكه عذری باطل بود چرا باید كه معصیتی دیگر بكنی و غیبت بكنی؟!
سبب چهارم آن بود كه كسی خواهد كه خود را بستاید و نتواند، دیگرانرا غیبت كند تا بدان فضل و بزرگی خویش و پاكی خویش فرا نماید، چنانكه گوید: فلان چیزی فهم نكند و فلان از ریا حذر نكند، یعنی كه من همی كنم، باید كه بداند آنكه عاقل بود بدین فسق و جهل وی اعتقاد نكند و فضل و پارسایی وی، و آنكه بی عقل بود اعتقاد وی چه فایده دارد؟ بلكه فایده آن بود كه خود بنزد حق تعالی ناقض نكند تا بنزد بندهء عاجزی كه بدست وی هیچ نیست زیادت كند!