اندر علاج غیبت - ۳
سبب پنجم حسد بود: كه كسی را جاهی و علمی و مالی بود و مردمان اندر وی اعتقادی نیكو دارند، بنتواند دید، عیب وی جستن گیرد تا با وی ستیزه كرده باشد، و نداند كه این ستیزه با خود همی كند بتحقیق: كه اندرین جهان در عذاب رنج و حسد بود؛ میخواهد كه آن جهان نیز اندر عذاب غیبت بود تا از نعمت هر دو جهان محروم ماند و این قدر نداند كه: هر كرا قسمت و جاهی تقدیر كرده باشند حسد حاسدان آن جاه را زیادت كند.
سبب ششم استهزا باشد ویا خنده و بازی كه كسی را فضیحت گرداند، و نداند كه خود بنزد حق تعالی بیشتر فضیحت همی كند آنگاه ویرا بنزدیک مردمان، و اگر اندیشه كنی كه روز قیامت وی گناهان خود بر گردن تو نهد و چنانكه خر را رانند بدوزخ راند، دانی كه تو اولیتریكه بر تو خندند و دانیكه حال كسیكه این خواهد بود اگر عاقل بود ببازی و خنده نپردازد.
سبب هفتم آن بود كه بر وی گناهی رود اندوهگین شود برای حق تعالی چنانكه عادت اهل دین است و راست همی گوید در آن اندوه ولكن در حكایت آن نام وی بر زبان وی برود و غافل ماند از آنكه این غیبت است و نداند كه ابلیس ویرا حسد كرد: كه داند كه ویرا ثواب خواهد بودن بدان اندوه؛ نام وی بر زبان براند تا بزهء آن غیبت آن مزد را حیطه كند.
سبب هشتم آنكه ویرا خشم آید برای حق تعالی از معصیتی كه كرده باشد، یا عجبش آید، در آن تعجب یا در آن خشم نام وی بگوید تا مردمان بدانند و این ثواب را خشم حیطه بكند، بلكه باید كه حدیث خشم و تعجب كند و نام وی یاد نكند البته.