در ترک اخلاق بد - ۳
رباعی:
گر آفتاب ملكی و گر سایهٔ الٰه# در هیچكس بچشم حقارت مكن نگاه#
دل را باه صبح صفا ده كه گفته اند# آئینهٔ دل ست كه روشن شود باه#
ابوالهاشم صوفی رحمه الله كه اول كسی را كه درین امت صوفی گفتند وی بود میگوید كوه را بسوزن كندن و از پای درآوردن آسان ترست كبر از دل بیرون كردن وقال النبی علیه السلام حاكیا عن الله تعالٰی انه قال الكبریاء ردائی والعظمة ازاری فمن نازعنی فیهما القیمة النار ولا اُبالی یعنی حضرت حق جل وعلا فرمود كبریا و عظمت دو صفت ست از صفات من هر كس شركت جوید درین دو صفت با من در آتش دوزخ در اندازم و باک ندارم حكایت روزی مطرف بن عبدالله الشخیر رحمه الله نشسته بود و زیر حجاج از پهلوی او بگذشت پیاده خرامان جامهای مرتفع پوشیده چنانكه عادت جباران و گردن كشان بود میرفت شیخ را طاقت نماند بانگ بر وی زد كه ای خواجه چنین مرو كه خداوند تعالٰی چنین رفتن و چنین رونده را دوست نمیدارد قوله تعالٰی إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ وزیر خشمناک شد گفت مگر مرا نمی شناسی كه من كیستم كه مرا چنین میگوئی و بانگ بر من میزنی گفت من ترا نیكو می شناسم اما تو خود را نمی شناسی گفت مرا چگونه می شناسی گفت چنان می شناسم كه در اول قطره نطفه بودی كه همه كس را از وی كراهت آمدی و بآخر یكی حیفه خواهی شد و درین میانه حمال خدرهٔ این چنین كس را تكبر نرسد كبریا صفت خداوند ست كه منزه است از صفات حدث وزیر مرد عاقل بود درین سخن تامل كرد و گفت راست میگوئی توبه كردم كه پیش بدین صفت نروم در كتب حدیث می آید كه رسول علیه السلام فرمود سه گروه خلق را بر من عرض كردند كه نخست ایشان قدم در بهشت نهند بعد از انبیا