Untitled Document

پیدا كردن علاج دوستی ثنا و ستایش خلق و كراهت نكوهش خلق - ۲

سبب اول آن كه بگفتیم كه آدمی كمال خود را دوست دارد و نقصان خود را دشمن، و ثنا دلیل كمال كند، و باشد كه اندر كمال خود بشک باشد و لذت وی تمام نبود چون از كسی بشنود یقین گردد تا بدان میل و آرام گیرد و آن لذت وی تمام شود، كه چون از خویشتن بوی كمال یافت اثر ربوبیت اندر خویشتن بدید، و ربوبیت محبوبست بطبع، و چون مذمت شنود آگاهی از نقصان خود بیابد و بدین سبب رنجور شود؛ پس اگر ثنا و نكوهش از كسی شنود كه دانا بود و گزاف گو نباشد چون استاد منصف عالم، لاجرم آگاهی بیش یابد از رنج و راحت، و چون بیبصیرت گوید آن لذت نباشد، كه یقین بقول وی حاصل نشود.

سبب دوم آن كه ثنا دلالت میكند كه دل گوینده ملک و مسخر ویست و اندر دل وی مرد را محلی و جاهی است، و جاه محبوبست، پس اگر محتشمی گوید از ثنا لذت بیش بود كه قدر ملک بر دل وی تمامتر باشد، و اگر خسیس گوید آن لذت نباشد.

سبب سیم آنكه ثنا او را بشارتی باشد بدانكه دلها دیگر صید وی خواهد شد: كه چون وی ثنا همی گوید دیگران نیز اعتقاد همی كنند و آن سرایت همی كند، پس اگر بر ملا بود و از كسی بود كه سخن او بپذیرند لذت آن بیشتر بود.

سبب چهارم آنكه دلیل بود بر آنكه ثنا گوینده مقهور ویست بحكم حشمت، و حشمت نیز محبوبست اگرچه بقهر بود، كه اگر چه داند كه آنچه همی گوید اعتقاد ندارد ولیكن حاجتمندست ویرا بثنا گفتن بر وی، دوست دارد و از كمال قدرت خویش داند، پس اگر در ثنا چیزی بگوید كه داند كه دروغ همی گوید و كس قبول نخواهد كرد و از دل نمی گوید و از بیم نیز نمی گوید بلكه بسخره همی گوید هیچ لذت نماند كه آن سببها برخاست.