ذكر امیر المؤمنین ابوبكر صدیق رضی الله تعالی عنه - ۵
و بعضی گفتند به بقیع بریم و من گفتم در حجرهٔ خویش پیش حبیب خود دفن میكنم درین اختلاف بودیم كه خواب بر من غلبه كرد آوازی شنیدم كه كسی میگوید ضموا الحبیب الی الحبیب دوست را بدوست رسانید چون بیدار شدم همه آن آواز را شنیده بودند تا غایتی كه مردمان نیز در مسجد شنیده بودند.
و ازانجمله آنست كه ابوبكر صدیق رضی الله عنه وصیت كرده بود كه تابوت مرا بدر روضه رسول صلی الله علیه وسلم برید و بگوئید السلام علیک یا رسول الله این ابوبكر صدیق است باستانهٔ تو آمده اگر چنانكه اجازت شود و در كشاده گردد در آرید و الا به بقیع برید راوی میگوید كه چون بموجب وصیت ابوبكر صدیق رضی الله عنه عمل كردند هنوز آن كلمات تمام نشده بود كه پرده دور شد و آواز از در برآمد و ندائی بگوش ما رسید كه در آرید حبیب را بسوی حبیب
و ازانجمله آنست كه شبی ویرا میهمانان رسیدند و وی پیش حضرت رسالت بود صلی الله علیه وسلم تا وقت خواب كردن بماند چون بخانه باز رسید پرسید كه میهمانان شام خورده اند اهل وی گفتند طعام آوردیم نخوردند و موقوف داشتند تا با تو طعام خورند وی در غضب شد و سوگند خورد كه ازان طعام نخورد بعد ازان گفت این سوگند ازان شیطان بود ازان طعام خوردند راوی گوید هر لقمهٔ كه ازان طعام بر میداشتم از زیر لقمه بیشتر ازان كه برمی داشتیم پیدا می آمد تا همه سیر خوردند و آنچه باقی ماند سه برابر اول بود و بعد ازان مردم بسیار كه عدد ایشان را نمیدانم ازان طعام خوردند.