شناختن تنزیه و تقدیس حق تعالی - ۲
بلكه آدمی اگر در تن خویشتن طلب كند، هزار چیز یابد همه بی چون و بی چگونه كه، آنرا خود چشم نبیند، مثلا چون عشق و درد كه چشم نبیند، و اگر خواهد كه چونی و چگونگی طلب كند نتواند، كه چون این چیزها شكل و لون ندارد، این سوال را وجهی نبود؛
بل اگر كسی حقیقت آواز طلب كند، یا حقیقت بوی یا حقیقت طعم، تا چگونه است، عاجز آید، و سبب آنست كه چون و چگونه تقاضای خیالست كه از حاسهٴ چشم حاصل شده است، انگاه از هر چیزی نصیب چشم میجوید؛ و آنچه در ولایت گوش است- چون آواز مثلا - چشم را در وی هیچ نصیب نیست، بل طلب وی چون و چگونگی آواز را محالست: كه آواز منزه است از نصیب چشم، چنانكه لون و شكل منزه است از نصیب گوش؛ همچنین آنكه حاجتست دل دریابد و بعقل بشناسد، منزه است از جملهٴ نصیب حواس. و چونی و چگونگی در محسوسات بود. و این را تحقیقی و غوریست كه در كتب معقولات شرح كرده ایم، و درین كتاب این كفایت بود، ومقصود آنستكه آدمی از بیچونی و بیچگونگی خویش، بیچونی و بیچگونگی حق تعالی بتواند شناخت، و بداند كه چنانكه جا موجودست، و پادشاه تن است، و هر چه از تن وی ویرا چونی و چگونگی است همه مملكت ویست، و وی بیچون و بی چگونه است، همچنین پادشاه عالم بیچون و بیچگونه است، و هرچه چونی و چگونگی دارد چون محسوسات، همه مملكت ویست.