فصل آخر - ۴
چون در سرای باز نهادی بهر چیزی سبک سنگی نباید كرد و دل مهمان نگاه باید داشت كه ذخیره ایست كه بر دست مهمان بدان جهان می فرستی و آنكس أمین تست أمین خود را و حمال و بقال خویش را نیكو گسل باید كرد تا فردا آن امانت نیكو با تو رساند و هر دو تن كه با یكدیگر نشست و خاست می كنند یقین می باید دانست كه هر دو را در قیامت از حق یكدیگر بپرسند هم از گفتار و كردار و از بد و نیک هیچ ضایع نخواهد بود هر چه می كنند و می گویند همه بریشان می نویسند چیزی چنان باید كرد و گفت كه از خواندن آن در قیامت تشویر نیابند تا حق نشست و خاست بجای آورده باشی و این قوم كه با یكدیگر می نشینند و سماع می كنند و بان مشغول می باشند بنگر تا ایشانرا آن مسلّم هست یا نی بحقیقت بدانكه هر درویشی كه او را محبت غالب نگشته است كه از هوا بستده است و محبت او بر عقل او چندان زور نكرده است كه آن محبت عشق گردیده است او را سماع مسلّم نیست كه از بهر آن می گویم تا چنین كسی نباشد او را سماع نگردد زیرا كه چون عاشق گردد همه را جمال معشوق بیند و همه آواز معشوق شنود او در محبت حق چنان غرقه باشد كه همگی دل او محبت حق دارد چون هر چه شنود همه ازو شنود اگر بیت گوید و اگر شعر گوید او را دل بهیچ چیز دیگر مشغول نشود مگر بمحبوب خویش ازان می گویم كه او را سماع مسلَّم باشد اما زلف و خال و موی و قد و بالا و سیم بر و لاله رخ و شكر لب و بادام چشم این و مانند این هرگز مسلَّم نگردد و هر كه ازین نوع چیزی بر حق سبحانه وتعالی سماع كند كفر است و تشبیه البته این و مانند این نشاید گفت و ازین چیزها كه می زنند هیچ مسلَّم نگردد كه سر از بند شریعت بیرون برد و اگر نه بهیچ حال مسلَّم نگردد