Untitled Document

ذكر امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه - ۶

 و هم وی آورده است كه یكی از سلف گفته است كه در مدائن بودم و هر جا كه می شنیدم كه كسی مرده است ویرا كفن میكردم روزی شخصی آمد كه اینجا نفری چند از اهل كوفه فرود آمده اند و یكی از ایشان مرده است و كفن ندارد غلام خود را فرستادم تا برای وی كفن بخرد و من بر وی در آمده دیدم كه مرده است و خشتی بر شكم وی نهاده اند ناگاه باز نشست و گفت یا ویلاه یا ویلاه من ویرا گفتم بگوی كه لا اله الا الله گفت این نفعی نمیرساند من با قومی بودم كه شتم ابوبكر و عمر رضی الله عنهما میكردند و من با ایشان شتم میكردم و اكنون هلاک شدم و جای من از دوزخ بمن نمودند پس مرا برانگیختند تا مردمانرا بیم كنم من از پیش وی بیرون آمدم و اصحاب وی را ازان خبر كردم گفتند این شیطان است كه بزبان وی سخن گفته است

و از جمله كرامات شیخین رضی الله عنهما كه در كتاب فتوحات مكّیه مذكور است كه طائفه ای از اولیاء الله هستند كه ایشانرا رجبیون میگویند و ایشان چهل تن می باشند بی زیادت و نقصان و حال ایشان آنست كه در اول روز رجب چنان گران میشوند كه گویا آسمان را بر بالای ایشان نهاده اند بر خود نمیتوانند جنبید نه بر پای میتوانند خاست و نه میتوانند نشست دست و پای بلكه چشم را نمی توانند جنبانید در روز اول رجب چنین می باشند و روز بروز سبكتر میشوند چون شعبان در می آید سبكبار میشوند چنانكه گوئیا از بند خلاص شده اند و ایشان را در رجب كشفهای بسیار و تجلیهای بیشمار و اطلاع  بر مغیبات می باشد و در شعبان آنها از ایشان مسلوب می شود و گاه باشد كه بعضی ازان احوال را بر بعضی باقی گذارند در تمام سال