اندر علاج غفلت و ضلال و غرور و فریفتگی و گمان نیكو بردن بخویشتن - ۱
بدانكه هر كه از سعادت آخرت محروم ماند از آن بود كه راه نرفت، و هر كه راه نرفت از آن بود كه یا ندانست ویا نتوانست، و هر كه نتوانست از آن بود كه اسیر شهوت بود و با شهوت خود برنیامد، و هر كه ندانست از آن بود كه یا غافل بود و بی خبر بود یا راه گم كرد، یا هم اندر راه بنوعی از پندار از راه بیفتاد، اما آن شقاوت كه از ناتوانستن خیزد شرح كردیم، و مثل این قوم چنان بود كه كسی را راهی بباید رفت، و بر راه عقبهاء تنگ و دشوارست و وی ضعیف بود و عقبه نتواند گذاشت و هلاک شود، و عقبات این راه چون شهوت جاه است و شهوت مال و شهوت شكم و فرج است، و این شهوات كه گفتیم كس باشد كه یک عقبه بگذارد و اندر دوم عاجز آید، و كس بود كه دو بگذارد و اندر سوم عاجز آید و همچنین تا همهٴ عقبات باز پس پشت نه افكند بمقصد نرسد، اما شقاوت كه بسبب نادانستن است از سه جنس است: یكی غفلت است و بی خبری كه آنرا نادانی گویند، و مثال این چون كسی بود كه بر راه خفته ماند و قافله برود، چون كسی ویرا بیدار نكند هلاک شود، دوم جنس ضلالت است كه آنرا گمراهی گویند، و مثل این چون كسی بود كه مقصد وی از سوی مشرق بود روی بجانب مغرب آورد و همی رود و هر چند بیشتر رود دورتر ماند، و این ضلال را بعید گویند، اما آنگه از راست و چپ شود و ضلالت بود ولیكن بعید نباشد، اما جنس سوم غرور باشد كه آنرا فریفتگی و پندار گویند: و مثل این چون كسی بود كه بحج خواهد رفت ویرا در بادیه بزر خالص حاجت بود، هر چه دارد همی فروشد و با زر همی كند ولیكن زر كه همی ستاند قلب بود یا مغشوش، و وی نداند،