Untitled Document

تشبیه طبیعی و منجم بمورچه - ۳

و زمستان و تابستان برابر بودی كه گرمی تابستان از آنست كه آفتاب بیمان آسما نزدیک شود، و در زمستان دور شود.

 و آن خدای كه در قدرت وی هست كه آفتاب را گرم و روشن آفرید، چه عجب اگر زحل را سرد و خشک آفریند، و زهره را گرم و تر آفریند: این در مسلمانی هیچ قدح [عیب - سرزنش] نكند. منجم از آنجا غلط كرد كه از نجوم اصل و حوالت گاه ساخت، و مسخری ایشان نبدید، و ندانست كه: «والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره [و آفتاب و ماه و ستارگان مسخر فرمان اویند]» و مسخر آن باشد كه ویرا بكار دارند، پس ایشان كارگرانند، نه از جهت خویش، بلكه بكارداشتگانند، از جهت عمال فرشتگان، چنانكه اعصاب مستعملت [بكار واداشته شده] در تحت تحریک اطراف، از جهت قوتی كه اندر دماغ است. و كواكب هم از چاكران بازپسین اند، اگرچه در درجهٴ نقیبان [اعیان و سرشناسان، روسا] اند و بصف النّعال نه اند، چون چهار طبع كه ایشان مسخران بازپسین اند، چون قلم در كتابت.

در استنجا - ۱

باید كه سه كلوخ یا سه سنگ راست كرده باشد [راست كردن: آماده داشتن – سردست داشتن] پیش از قضا حاجت، چون فارغ شود بدست چپ بگیرد، و بر جایی نهد كه پلید نباشد، آنگاه میراند تا بموضع نجاست، و آنجا میگرداند و نجاست میرباید چنانكه فراتر نبرد نجاست را، این چنین سه سنگ بكار دارد، و اگر پاک نشود دو دیگر بكار دارد تا طاق بود. آنگاه سنگی بزرگتر بدست راست بگیرد،