در طهارت است - ۲
پس بدین وجه معلوم شود كه در همه طبقهای ایمان پاكی یک نیمهٔ ایمانست و بحكم آنكه نیمهٔ پیشین است، گفت: «بنی الدین علی النظافة، بناء دین بر ویست.»
پس این طهارت تن و جامه كه همگنان روی بدان آورده اند، و جهد همه در آن كنند، درجهٔ باز پسین طهارتهاست، ولكن از آنكه آسان تر است، و نفس را نیز در وی نصیب است، كه پاكیزگی خوش باشد، و نفس به راحت بود اندر آن، و هر كسی نیز آن را ببیند و پارسائی وی بدان بداند، بدین سبب بر مردمان آسانتر بود.
اما پاكی دل از حسد و كبر و ریا و دوستی دنیا، و پاكی از معصیت و گناه، نفس را در آن هیچ نصیب نیست، و چشمهاء خلق بر آن نیوفتد: كه آن نظاره گاه حقست نه نظاره گاه خلق، بدین سبب هر كسی در آن رغبت نكند.
آدمی را از چند چیز آفریده اند
اگر خواهی كه خود را بشناسی، بدانكه تو را كه آفریده اند از دو چیز آفریده اند: یكی این كالبد ظاهر كه آنرا تن گویند، و ویرا به چشم ظاهر می توان دید؛ و یكی معنی باطن كه آن را نفس گویند و جان گویند و دل گویند، و آنرا ببصیرت باطن توان شناخت، و بچشم ظاهر نتوان دید، و حقیقت تو آن معنی باطنست، و هر چه جز آنست همه تبع ویست و لشگر و خدمتگار ویست و ما آنرا نام دل خواهیم نهاد. و چون حدیث دل كنیم بدانكه آن حقیقت آدمی را میخواهیم كه گاه آنرا روح گویند و گاه نفس، و بدین دل نه آن گوشت پاره میخواهیم كه در سینه نهاده است از جانب چپ، كه آنرا قدری نباشد، و آن ستوران را نیز باشد و مرده را باشد و آنرا بچشم ظاهر بتوان دید، و هر چه آنرا بدین چشم بتوان دید از این عالم باشد و آنرا عالم شهادت گویند.