Untitled Document

مناقب شیخ الاسلام احمد النامقی الجامی قدس سرّه العزیز - ۵

 بباد دهانی در بندیم و بیاد زبانی خرسندیم، و آن هم مجملیست نامفسر و دولتیست نامیسر، ما در خاک تیره و شما در خواب (إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرةً لِّاُوْلِی الاولباب)

ای سالک نشان خردمندی و مارب هنرمندی آنست كه چون این كلمات را در نظر آری باید كه دل از اغلال غفلت بدر آری، و امل را بگذاری و دل از دنیا برداری، و پیش از رحلت ازین دنیا حاصل كنی زاد تقوی، و بر هر چه شوی مالک گویی (كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ). تا عون الهی باشد نصیر (غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَیْكَ الْمَصِیرُ).

الٰهی بحرمت آن نام كه آنی و بحرمت آن صفات كه چنانی بفریاد ما رسی كه توانی، اگر بانگ كنم گویی دعویست و گر خاموش نشینم گویی بی معنیست. اگر بخندم گویی شقراقست و اگر گریم گویی زراقست.

ای یكتای بی دگر وی دانای بی فكر بكرم در عجز ما نگر، حلاج انا الحق گفت تاج دار شد عبدالله حق گفت باجدار شد،

الٰهی اگر بنده گانرا عقاب كنی طومار كرم تباه شود اگر كرده ما در گردن ما كنی رویها سیاه شود.

ای درویش بامدادان كه برخیزی در آیینه نظر كن اگر رویت خوبست كار زشت مكن، و اگر زشت است دو كار زشت بهم جمع مكن، هر چه موجود است حجاب معبودست، موجود از پیش بردار تا بمعبود رسی، اگر بنده تو ترا بایستی چنان زیستی كه ترا شایستی، هر كرا قدم بر سر هفت اختر رسیده باشد قلمش بر هفت كشور كشیده باشد. علمی كه از قلم آید از آن چه خیزد علم آنست كه حق تعالی در دل بنده ریزد، بخدا كه دود از آتش و گرد از باد چنان نشانی ندهد كه مرید از شیخ و شاگرد از استاد، همه را نیستی مصیبت و مرا غنیمت، كاردان كار میراند و مدعی ریش میجنباند،