Untitled Document

حقیقت تفكر

بدانكه معنی تفكر طلب علمست، و هر علم كه از بدیهه معلوم نبود وی را طلب می باید كرد، و آن ممكن نیست الا بدان كه و معرفت دیگر را با یكدیگر جمع كنی و میان ایشان تالیف كنی تا جفت گیرند و از میان آن دو معرفت سیمی تولد كند چنانكه میان نر و ماده بچه تولد كند، آن دو معرفت چون دو اصل باشد این معرفت سیم را، آنگاه با دیگری جمع كند تا از وی چهارمی پدید آید، همچنین تناسل علوم بی نهایت می افزاید؛ و هر كه بدین طریق علوم حاصل نتواند كرد از آنست كه راه بدان علوم كه اصولست نمی برد، و مثل وی چون كسی بود كه سرمایه ندارد، تجارت چون كند؟ و اگر می داند ولكن نمی داند كه میان ایشان جمع چون باید داشت، چون كسی بود كه سرمایه دارد ولكن بازارگانی نداند، و شرح حقیقت این درازست، و درین یک مثال بگوییم: كسی كه خواهد كه بداند كه آخرت بهتر از دنیا، نتواند تا آنگاه كه دو چیز نداند از دنیا یكی آنكه بداند كه باقی از فانی بهتر دیگر آنكه بداند كه آخرت باقی است و دنیا فانی، چون این دو اصل بدانست بضرورت این دیگر علم كه آخرت بهتر از دنیاست از وی تولد كند. و بدین تولد نمی خواهیم آنكه معتزله می خواهند، و شرح این درازست.

پس حقیقت همه تفكرها طلب علمست از احضار دو علم در دل، ولكن چنانكه از دو اسب كه جفت گیرند گوسپندی تولد نكند هم چنین از هر دو علم كه باشد هر علم كه خواهی تولد نكند، بلكه هر نوعی را از علم دو اصل دیگرست، تا آن دو اصل در دل حاضر نكنی این فرع پدید نیاید.