پیدا كردن تفكر در عجایب خلق خدای تعالی - دریاهاست كه بر روی زمینست - ۱
و هر یكی جزوی است از دریاء محیط كه گرد زمین در آمده است: و همهٔ زمین در میان دریا چند گویی بیش نیست، و در خبرست كه زمین در دریا چند اصطبلی است در زمین، پس چون از نظارهٔ عجایب برّ فارغ شدی بعجایب بحر نگر، كه چندانكه دریا از زمین مهتر عجایب وی بیشتر، چه هر حیوان كه بر روی زمینست همه را در آب نظیرست، و بسیاری حیوانات دیگر كه خود بر روی زمین نباشد، هر یكی ازیشان بر شكلی و بر طبعی دیگر: یكی بخردی چنانكه چشم ویرا در نیابد، و یكی ببزرگی چنانكه كشتی بر پشت وی فرود آید كه پندارد زمینست، چون آتش كنند بر پشت وی آگاهی یابد و بجنبد بدانند كه حیوانست! و در عجایب بحر كتابها كرده اند شرح آن چون توان گفت. و بیرون حیوان نگاه كن در قعر دریا حیوانی بیافرید كه صدف پوست ویست، و ویرا الهام داد تا بوقت باران بكنار دریا آید و پوست از هم باز كند تا قطرهاء باران كه خوش بود و چون آب دریا شور نبود در درون وی شود، پس پوست فراهم كشد و با دریا رود آن قطرها را در درون خویش میدارد چنانكه نطفه در رحم و آنرا میپرورد، و آن جوهر صدف بر صفت مروارید آفریده است، آن قوت بوی سرایت میكند بمدتی دراز تا هر قطره ای مرواریدی شود، بعضی خرد و بعضی بزرگ و تو از آن پیرایه و آرایش سازی، و در درون دریا از سنگ نباتی برویاند سرخ، كه صورت نبات دارد و جوهر سنگ، كه آنرا مرجان گویند و از كف دریا جوهری با ساحل افتد كه آنرا عنبر گویند، و عجایب این جواهر بیرون حیوان نیز بسیارست.