Untitled Document

آدمی در این عالم در غایت عجز و نقصانست - ۲

و اگر در همت وی نگری، بیک دانک سیم یا زر كه از وی بزیان آید، متغیر شود و رنجور گردد، و اگر یک لقمه از وی در گذرد- بوقت گرسنگی مدهوش شود: و ازین خسیس تر چه باشد؛

و اگر در جمال صورت وی نگری، پوستی است بر روی مزبله در گشیده، و اگر دو روز خویشتن را نشوید، رسوائیها بر وی پیدا شود كه از خویشتن سیر آید، و گند از وی برخیزد، و رسواتر و گنده تر از آن چه چیزست كه وی همیشه در باطن خویش دارد و حمال ویست، روزی چند بار بدست خویش از خویشتن بشوید؟!

روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمة الله علیه میگذشت با صوفیان، فراجائی رسید كه چاه طهارت جای [چاه مستراح] پاک همیكردند؛ و نجاست بر راه بود: صوفیان همه بیک سوی گریختند و بینی بگرفتند؛ و شیخ بایستاد و گفت: «ای قوم، دانید كه این نجاست فرا من چه میگوید؟»، میگوید كه: «دی در بازار بودم، همه كیسهاء خویش بر من همی افشاندید تا مرا بدست آوردید؛ یک شب با شما صحبت بیش نكردم، بدین صفت گشتم! مرا از شما میباید گریخت یا شما را از من؟».

و بحقیقت چنین است كه آدمی درین عالم در غایت نقصان و عجز و ناكسی است، و روز بازار وی فردا خواهد بود: اگر كیمیاء سعادت بر گوهر دل افكند، تا از درجه بهایم بدرجه فرشتگان رسد؛ و اگر روی بدنیا و شهوت دنیا آرد، فردا سگ و خوک را بر وی فضل بود، كه ایشان همه خاک شوند و از رنج برهند، و وی در عذاب بماند. پس چنانكه شرف خود بشناخت، باید كه نقصان و بیچارگی خود بشناسد، كه معرفت نفس ازین وجه هم مفتاحی است از مفاتیح معرفت حق تعالی. و بالله التوفیق.